مناجات با سیدالشهدا، زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر برادر
آمد دوباره رو به روی من سرت حسین قـربان زخـمهای روی حنجرت حسین از غــارت خــیــام نـگـفـتـم بــرای تـو شـاید بـگـویم و نـشـود بـاورت حـسین از عـلقـمه به بعـد نـخـوابـیـدهام هـنوز افتاده دست من عـلم لـشکـرت حـسـین او تـشـنه شـنـیدن و تو گـرم خـوانـدنی قرآن بـخـوان برای دل مادرت حسـین از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام سنگ تو را به سینه زده خواهرت حسین از روی نی سکینه خود را خطاب کن چیزی نمانده جان بدهد دخترت حسین پیـغـام تو به گوش جهـان میرسـد بلی بانگی رساست حنجره اصغرت حسین حالا زمان گـذشـتـه ولی مـوج میزنـد بر دوش عاشـقان عـلم لشکـرت حسین سیـنه به سـینه داغ تو را ارث بـردهایم زانـو به زانـوئـیـم پی مـنـبـرت حـسین بــا جــیـفـهٔ دو روزهٔ دنــیــا و آخــرت مرگا اگر مـعـامله کـردم سـرت حسین گفتم «سر» آن سری که به نیزه سوار شد اما نگفـتم اینکه چه شد پیکـرت حسین ما زنـدهایم و روضهٔ گودال خـواندهاند ما را ببخش جان علی اصغرت حسین |